
زمستون که شد ...
آدم برفی تنها کسی بود که به گرمای دست کسی نیاز نداشت و
به گریه های من میخندید .
ولی همیشه که زمستون نبود !
بهار شد ...
من هنوز گریه میکردم ؛ ولی ایندفعه آدم برفی هم کنارم بود.
آخه تازه معنی گریه هامو فهمیده بود .
آخه داشت ذره ذره آب میشدوهیشکی نبود که دستاشو بگیره .
هردومون دنبال یه قلب میگشتیم ...
من دنبال قلبی که واسم بتپه و
آدم برفی دنبال یه قلب یخی ؛
ولی میدونستم تابستونم میاد و من قلبمو پیدا نمیکنم .
خوشبحال آدم برفی ...
خیلی زود قلبشو پیدا کرد ؛
آخه همه قلبا یخی شده بود ...
پس من چی !!!
***
نظرات شما عزیزان:
sevda 
ساعت17:06---14 بهمن 1391
azzizam webet khobe manam link kon mici golammmmmmmmmmmmmmmmmm
soren 
ساعت11:50---13 بهمن 1391
sadegh & shabnam 
ساعت8:02---13 بهمن 1391
مسافر خسته ي من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود
مي خواست که از اينجا بره اما نمي دونست کجا
دلش پر از گلايه بود ولي نمي دونست چرا
دل که به جاده مي سپرد کسي اونو صدا نکرد
نگاه عاشقونه اي براي اون دعا نکرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمي زنه
تو لحظه هاي بي کسيش پرنده پر نمي زنه
با کوله بار خستگي تو جاده هاي خاطره پاسخ: مرسی بچه هااااااااااا :)
من شعر نمی گویم ... باغانی 
ساعت19:04---12 بهمن 1391
سلام خانم نور محمدی
بسیار زیبا و ستودنی ست محیط بسیار زیبا و مطالب ناب شما پاسخ:سلام استاد . ممنون از حضورتون . لطف کردید
حسین 
ساعت14:57---12 بهمن 1391
زیبا ...
|